از میان تعریفهای فراوان برای روایت این یکی را بیشتر میپسندم: «رخدادهایی که کاراکترها در زمان و مکان مشخص تجربه میکنند.»
همین تعریف، چهار مفهوم اصلی در هر روایت را مشخص میکند که در کنار هم، پنج شکلی اصلی دیزاین روایت را در فیلم، تئاتر، رمان، داستان کوتاه و ... میسازند. قبل از ورود به بحث اصلی تأکید کنم که هر شکلی از دیزاین از اجزای دیگر روایت تهی نیست. به طور مثال این طور نیست که در طراحی بر اساس رخداد، کاراکتر یا زمان و مکان وجود ندارد، بلکه در این شکل از طراحی، مولف بر رخداد تمرکز دارد.
دیزاین بر اساس پلات:
این شکل از طراحی بر «رخداد» استوار است. پلات در داستان حاوی سه کارکرد اصلی است. نخست چگونگی وقایع را نشان میدهد. یعنی هر اتفاق به چه شکلی میافتد. سپس زمانمندی آن را مشخص میکند. یعنی هر اتفاق قبل و بعد از چه اتفاقی افتاده. و در نهایت مهمترین نقش آن است، که روشن کردن علیت رخدادها باشد. همان وجه منطقی داستان. یعنی هر اتفاق در سطح جهان همان داستان، از نظر مخاطب منطقی باشد.
در این شکل از دیزاین (که عالیترین نمونهی آن داستانهای معمایی است) همه چیز بر مبنای پایانبندی استوار میشود. وقتی سؤال اصلی این باشد که «قاتل کیست؟» یا «بچه را چه کسی دزدیده؟» در درجهی نخست نویسنده خود باید پاسخ و چگونگی آن را دقیق بداند. و چون پاسخ در انتهای داستان مشخص میشود، نویسنده به قول معروف به مهندسی معکوس دست میزند. یعنی داستان را برای خودش از انتها به ابتدا تعریف میکند تا هر سه کارکرد پلات (چگونگی، زمانمندی و علیت) دقیق و بدون نقصان محقق شود.
بیشتر >