در زبان فارسی برای عملِ دیدن ـ حقیقی و مجازی ـ برابرهایی چندگانه داریم، معادلهایی فارسی و برگرفته از عربی، همچون نگاه کردن و نگریستن، مشاهده، نظاره، تماشا، بصیر و بینا، چشم انداختن. این، ناظر بر اهميتِ دیدن است نزد ما مردمان، هم در قدیم و هم امروز. در زندگی روزمرهی پیشین و در آموزش پیشامدرن، که یادگیری به طور عمده از راه مشاهده بود، مشقِ دیدن مرحلهای مهم در آموختن بود. میتوانستی مکتبی باشی و تلمّذ کنی و ببینی، میتوانستی نباشی، بیمکتب و معلم، بیدفتر و دستک، و از راهِ دیدن بیاموزی، آموختنی از خود به خود، خودبهخود. در عصر مدرن و پسامدرن هم، همچنان دیدن شرطِ آموختن است نزد کسانی که حقیقتاً جویا و خواهانِ آموختناند، نه راضی و قانع به حرف معلم.
مشقِ دیدن، آموختن از راه نگریستن، از آن رو که نه معلم خوشرو همراه است و نه معلم ترشرو، با لذتی دیگر همراه است، لذتی مکاشفهآمیز، چندان که هر جا را خواستی و هر اندازه که طالب بودی میایستی و میبینی و تا عمقی که قادری به رفتن، میروی. این است عیشِ دیدن و این است حظ نگریستن! جلدهایی که در صفحات پیشِ رو خواهید دید از همین دستِ حظ و عیش است، حظی که ارزشِ آن در خود اوست، در دیدن. چشم را گرداندن، نگاه را چرخاندن، کِیف را کردن.
بیشتر >