«من از ایدههای کهنه میترسم و این را نمیفهمم که چرا مردم از ایدههای نو میترسند.» ــ جان کیج
در یک و نیم دههی گذشته، همانند همهی دهههای پیشین، مهمترین پیشرفتها در حوزهی دیزاین، پارادایم یا الگوی گذشته را دگرگون کردهاند و شکاف یا گسستی با سنت بهوجود آوردهاند. البته، بیشتر رویدادهای دههی گذشته ــ با اصلاح و بهبود مفاهیم موجود در سنتهای مدرنیسم یا پستمدرنیسم ــ در ایجاد این گسست مستقیماً نقشی ایفا نکردهاند، بلکه زمینه را برای آن مهیا کردهاند.
رابرت اپلتون را بهواسطهی تلاشهای گستردهاش در تحقیق و پژوهش دربارهی موسیقی بصری میشناسند. او کار حرفهای خود را بهعنوان یک موزیسین و نوازندهی درام با لستر پنمن در گلاسکو، اسکاتلند ــ فقط وقتی یازده سال داشت ــ آغاز کرد. پس از آن تحصیلات خود را بهعنوان یک هنرمند ــ طراح ــ موزیسین و البته یک پژوهشگر تکمیل کرد. از سال ۱۹۷۵ تجربیات و مطالعات خود را در سطح جهانی با بزرگان بداههنوازی موسیقی همچون تان آکسلی، جان کیج، اورنت کُلمن و جینهیکیم ادامه داد. مطالعات او دربارهی یک زبان گمشدهی بنیادینِ چندرسانهای از طریق موسیقی چندمُدالی که بر اساس بداههنوازی بود شروع شد. شخصیت حرفهای اپلتون از یک طراح در نقش مدیر هنری در ساچی اند ساچی و یک موزیسین نیمهوقت به یک طراح، هنرمند، آهنگساز و یک پژوهشگر علمی تغییر پیدا کرد، که البته کار سادهای هم نبود. با این تصمیم او فرصتهای یادگیری و پژوهش را به موفقیت مالی و درآمد بیشتر ترجیح داد...
بیشتر >