دستودلم نمیرود در مورد آثار سیامک پورجبار برایتان بنویسم؛ دستکم تا قبل از اینکه در مورد شخصیت او برایتان نگفته باشم. راستش حتی بیشتر دلم میخواهد یک داستان در موردش بنویسم تا یک مقاله. حیف است آدم کاراکتری مثل او را بشناسد و به جای آنکه حول محورش قصهای تعریف کند، بیاید بگوید فلان سال متولد یا فارغالتحصیل شد یا فلان جا کار کرد. البته هم من که داستاننویس نیستم و هم شما نیامدهاید داستان بخوانید، شانس آوردهایم چون خیلی سال پیش یک نفر در سرزمینی بسیار بسیار دور کار همهی ما را راحت کرده است. آن یک نفر لوئیس کارول بوده، آن جای بسیار دور، شمال غرب انگلستان و آن اتفاق در سال 1865 میلادی افتاده است. البته واضح است که او سیامک را ندیده بود، اما برای خلق یکی از شخصیتهای اصلی داستان معروفش «آلیس در سرزمین عجایب» از افرادی الهام گرفت که بیشباهت به سیامک نبودند که هیچ، اتفاقاً خیلی هم نقاط مشترک زیادی با او داشتند: کلاهدوزها.در آن دوران کلاهدوزها در ساختن کلاه از جیوه استفاده میکردند و بر اثر استنشاق بخار جیوه دچار مسمومیت جیوه میشدند.
بیشتر >