نو بودن و بدوی بودن دو یار نزدیک هم هستند.
نخستین بار اشاره به «دیزاین ایرانی» به عنوان یک ایدهی تجسمی از سوی رضا لواسانی در مجلهی رویش مطرح شد. او در آن مصاحبهی جمعی با تصویرسازان توضیح داده بود که چرا نباید جفت و جور کاری عناصر سنتی به عنوان مبنای ایرانیسازی مورد استفاده قرار بگیرد. سپس به ضرورت ابداع طراحانه در دنیای تجسمی ایران پرداخته بود. در واقع آنچه لواسانی به آن هشدار داد در دهههای پس از آن، به آفتی در فضای هنری ایران بدل شد؛ گرافیک مبتنی بر بازی با حروف، تصویرسازی اورنامنتالیستی، عکاسی اگزوتیک و مجسمهسازی ژئومتریک اسلامی همگی ناشی از فقدان طراحی ــ در معنای ابداع ــ در ایرانی کردن حوزههای تصویری بودند.
ایدهی ایرانی کردن یا ایرانی شدن چیزها از زمانی آغاز شد که رابطهی معنادار ایدئولوژیک میان هویت ملی و هویت فرهنگی کشف شد. بنابراین باید تاریخ پیچیدهی چنین ایدهای نزد ما ایرانیان به هزاران سال قبل و به زمانی بازگردد که خودمان را در معرض تهدید فرهنگی دیگران دیدیم. نکتهی جالب توجه در این بحث آنجاست که احساس مورد تعرض قرار گرفتن توسط فرهنگ دیگری، زمانی به وجود آمد که هویت فرهنگی ایران به عنوان یک پدیدهی مستقل به رسمیت شناخته شده بود. بنابراین زمان آغاز چنین پرسشی، همزمان با شکلگیری هویت ملی ایرانیان نیز بوده است. خیلیها معتقدند خواب ایرانیت یک توهم جمعی است که به منظور ایجاد نظامهای سیاسی و تثبیت اقتدار مرکزی شکل گرفته، منتها کمتر به این پرسش پرداختهاند که آیا ساز و کار ایدئولوژیک، زمینهساز این ادعای فرهنگ است یا بالعکس، تولیدات فرهنگی در نهایت به یک چنین مطالبات ناسیونالیستی منتهی شدهاند!؟ به هر حال در ادوار مختلف تاریخ، بارها و بارها لزوم رجوع به خویشتن به عنوان سکان ذهنی ایرانیان وجود داشته و حتی امروز هم در دوران جهانیسازی این الزام به شکل یک ایدهی جمعی از سوی ایرانیان دنبال میشود.
بیشتر >