امیرعلی قاسمی. شاید اولین چیزی که با شنیدن نام او به ذهن متبادر میشود واژهی شلوغ باشد. کسانیکه او را از نزدیک میشناسند، میدانند چه میگویم؛ کلاً آدم پرجنب و جوشی است و معمولاً ماهیانه در چندین نمایشگاه کوچک و بزرگ، حضور دارد که به نحوی در برگزاری آنها دخیل است. حالا یا خودش برگزارکننده و متولی بوده، یا دست کم اثری از او به نمایش در میآید. از آن آدمهای بهروز است و اینگونه بهنظر میرسد که تقریباً به گذشته، کاری ندارد.
تصویر همیشگی او را با پای پیاده و چند کوله پشتی یا کیف، دوربین و گجتهای گوناگون که از سر و کولش آویزان است در ذهن دارم. سنگینی وسایلی که حمل میکند از خمیدگی او در زیر آنها پیداست. بیشتر اوقات، خبر وجود تازهترین وبسایتها، نرمافزارها و هر ابزار پیشرفتهی جدیدی را از او شنیدهام.
در سالهای ابتدایی دههی هشتاد که در دفتر رضا عابدینی، برای کلاسهای خصوصی طراحی گرافیک و بعدتر با دوستانی در گروه «چارگوش»جلسات هفتگی گرافیک داشتیم، وقتی امیرعلی وارد میشد همه منتظر بودیم تا چیز جدیدی را که در چنته دارد، روکند. از کتاب و کاتالوگ گرفته تا بستهی سیدی موسیقی و کنتاکتهای عکاسی لوله شدهی جدیدش. سرتاسر میز یا حتی آتلیه را با آنها اشغال میکرد. ولولهای در
بیشتر >