سالها پیش، من هم همان كاری را كردم كه والدين بچههای 10 ساله میكنند، سر زدن به چند مدرسه. از دههی 1970 كه خودم محصل بودم تا آن موقع به هيچ مدرسهای پا نگذاشته بودم و اين بار چيزی در اين ساختمانها مرا شگفتزده كرد. از مدرسه ، خاطرهی مكانی در ذهنم مانده بود بدون تصوير، با ديوارهايی برهنه. در آن زمان، تأكيد كلاً بر واژگان بود. بايد درس تاريخ را بدون ديدن هيچ عكسی میخوانديم. اما در مدارسی كه هماكنون میديدم، ديوارها پوشيده بود از کارهای کلاسی مركب از واژگان و تصاوير، با تايپفيسهای فانتزی. كل اینها هم بر روی كاغذهای رنگی سوار شده بود. در برخی راهروها تصور میكردم از دالانی سهبعدی، كلاژی ساخته شده از تصاوير و متن عبور میكنم. به نظر میرسيد يادگيری تبديل شده به موضوعی گرافيكی، ملموس و فردی. صادقانه بگويم، غبطه خوردم.
دست نامرئی طراح گرافيک تمام محيطهای زندگی ما را لمس كرده و شكل میدهد، كتابها، مجلات، جلد لوح فشردهی موسيقی، تابلوهای خيابانی، پوسترها، نشانهها، تيتراژ فيلمها، گرافيك تلويزيونی، پايگاههای اينترنتی، دفترچههای راهنما و صفحهای كه هم اينک مقابل شماست. حتی زمانی كه كانونگيت سری كتابهای انجيل را به شكل كتب جلدكاغذی با تصاويری سياه و سفيد بر روی جلد منتشر كرد، كلام خدا به بازنمود...
بیشتر >