«رنگ محل تلاقی ذهن ما و جهان است.»
پُل سِزان به ژواکیم گاسکه
در سپتامبر ۲۰۰۲، خبرنگار ماهنامهی اِتَپ بودم که برای اولین بار به استودیوی آنته لنز پا گذاشتم. دو عضو جوان هیأت تحریریه او را، که از اواخر دههی ۱۹۹۰ مظهر طراحی گرافیک زنانهی فرانسه بود، بهدقت دنبال میکردند و این دیدار را به من پیشنهاد کرده بودند. باید به صفت زنانه توجه داشت، چرا که محیط فرانسه، با اینکه آنچنان متعهد و آزادیخواه مینماید، نسبت به زنان گرافیست کاملاً سهلانگار یا بیمسئولیت بوده ــ و همچنان هست. مقالهی ناشیانهای نوشتم، از بس که میخواستم تأثیرگذار باشم. از آن هنگام، هیچچیز دربارهی آثار آنته لنز چاپ نکردهام، اگرچه (یا شاید درست به همین خاطر که) استودیوی او جایی است که بسیار به آن میروم تا خود را از تفکراتش دربارهی طراحی گرافیک و عشق و شور فراوانی که صرف کوچکترین پروژهها میکند سیراب کنم. من مقالات و رسالههای تکنگاری بسیاری نوشتهام، اما خیلیها نمیدانند چقدر درونمایهی جملهها و ایدههایم را به آنته مدیونم و چطور او به من نشان داد که طراحی گرافیک رشتهای اصیل است. هر منتقد حلقهای از هنرمندان همعصرش را گرد خود شکل میدهد، اما باید چه فاصلهای را از آنها حفظ کند تا بتواند دربارهشان منصفانه بنویسد؟ دربارهی آثاری که ما را قادر ساختهاند حرفهی خود را تعریف کنیم چه دیدگاهی میتوانیم داشته باشیم؟ چرا آنچه به آن وابستهایم میتواند به عامل بازدارندهی ما تبدیل شود؟
بیشتر >